الان خوابیدی و منم از فرصت استفاده کردم .
خیلی نق نقو شدی نگرانم مامان نمیتونم بفهممت که چِت شده .منتظرم بیدارشی ببرمت دکتر دست تنهام ماما، آقا جون سر کاره . میخوای بخوابی گریه میکنی بیدار میشی گریه میکنی وای که چقد سخته ، امروز کلی گریه کردم نه به حال خودم بحال تو که معلوم نیس کجات درد میکنه و من نمیدونم کجاست ماما جون ، دعا میکنم زود زود خوب شی
دوست دارم خوشملم خیلی
نظرات شما عزیزان:
عمه
ساعت13:32---27 اسفند 1392
اونقدر لجم در میاد که میام سر میزنم .هیچ مطلب تازه ای ندارید.
عمه
ساعت8:25---25 اسفند 1392
عمه فدات.این روزها هر روزت با روز قبل کلی فرق داره .اونقدر که کار جدید یاد میگیری و پیشرفت می کنی.خیلی خوشمل چهار دست و پا می کنی .دست می زنی صدا دار.می دونی کی دست می زنی .وقتی داری غذا می خوری از خوش حالی همش دست مس زنی و جرق و جرق هم صدا میده .
عمه
ساعت13:12---22 اسفند 1392
سلام عمه .خیلی بد شدین ها. مطلب تازه که نکیذارین هیچ .نظرات من رو هم تایید نمی کنید.بابا مردیم از بی خبری.دلم برات تنگ شده عمه .
عمه
ساعت11:39---15 اسفند 1392
عمه کور شه الهی که مریض شدی.برات دعا می کنم زود زود خوب شی.